[متن قصه وفا از گوگوش]
؛[قسمت اول]؛
به خاطر آور که آن شب به بَرم
گفتی که بی تو ز دنیا بگذرم
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری شکسته بین ما
گریه میکنم با خیال تو، به نیمه شبها
رفتی و من بی تو ماندهام غمگین و تنها
؛[قسمت دوم]؛
بی تو خستهام، دل شکستهام، اسیر دردم
از کنار من میروی، ولی بگو چه کردم
رفتهای و من آرزوی کَس به سَر ندارم
قصهی وفا با دلم مگو، باور ندارم