Navid
Tehran
[قسمت ۱: رض]
يه گوشه اي از اين دنيا يه جمع اجتماع كرد
تهران ، خيلي چيزا توش اشتراكن
بين من و تو كه رد ميشيم از كنار هم
اين ديوار هاي دود زده نشستن كنار هم
مي بينن مارو ، ميگذريم آروم
ما از زيرش در ميريم اونا منتظر بارون
ههه ، اگه بياد بارون
همه نگاه ها به بالا رو به آسمون
از شمال به كوه ،‌ از جنوب به دشت
از شرق به حكيميه ،‌ از غرب به كرج راه داره
تو دلش نه ميليون آدمو جا داده
براي فقر، فخر اشتها داره
به منم پا داده قدم بزنم توش
ببينم چيزايي رو كه همه ميگن كوش
مهم نيست چقدر زخميم ،‌ مهم اينه كه سرپام
اسمشو بيار ، باز ميشه دستام

[قسمت ۲: نوید]
صبح ميشه و ميكنه دستاشو باز
ميده همه آدماي تنها رو جا
توي بغلش ، همونطوري كه "رض" گفت اولش
از خروس خون ميخوره دود و دم
اينقدر كه كبود بشه تا بوق سگ
غير دود نسخ ِ پولم هست
نسخ ِ پولاي جديد مخصوصا سبز
پايينش گرم ، بالاش سرد
چهارفصله لامصب داداشم
آره داداش بزرگم
از وقتي چشم باز كردم بوده بالا سرم
لباسش سياه با خط هاي سفيد
پيراهنش سنگ ، شلوارش قير
هم خوابش تير بوده و خون
هركي مرده توش ميمونه اون تو
[قسمت ۳: رض و نوید]
با ط دسته دار بنويس يا دو نقطه
برام مهم اينه كه اينجا درست شه
يه ژنده پوش با لباس جديدش
اتوبان شده كوچه هاي قديمش
حركت كندِ‌ توش اگه پياده نباشي
ناب باش همه ميخوان كه سوار شي
مثه زن هاي خرابه ولي برعكس
روزا رو كار ميكنه شبا رو خستس
اين تهران خراب يه خرابس
در اصل ، همين الانم
چندتا تكون ميخواد كه بشه هواش پس
اونايي مي فهمن كه هستن حواس جمع
اوج نظم وسط هرج و مرج
قصه هاي اين شهر پشت پنج تا حرف
از ت تا ه ،‌ ر ، الف ، نون
يه جور ديگه نگاش بكن از امروز